سفارش تبلیغ
صبا ویژن
کاش که با هم باشیم
 

فرشته با چشمانش او را تعقیب می کرد . پسرک پایش روی گاز بود و فشار می داد . فرشته هم به دنبال او حرکت می کرد .

صدای ضبط ناگزیر گوش خراشی میکرد . اما فرشته صدایی را نمی شنید . او فقط محو پسرک بود . فرشته قلبش به تپش افتاده بود . بند دلش پاره شد .

پسرک گاز می داد . از خطوط سفید جاده جلو می زد . فرشته هم کاری به ابری بودن هوا نداشت . ابر را کنار زدن مگر کاری سخت بود ؟

ماشین به نفس نفس افتاده بود و فرشته عرق می ریخت و عقربه ی کیلومتر شمار  از کار افتاده بود . پسرک می رفت . فرشته به دنبالش . سرش پایین بود . چشمش به دنبال سیاهی ماشین .

و جاده ای که انگار مسافت در ان مفهومی نداشت . دیگر همه چیز داشت تیره می شد . همه ی رنگ ها با هم مخلوط شده بودند . سرعت همه چیز را به هم ریخته بود . رنگ سبز گواه درخت بود و

خاکستری نشان جاده ای بی انتها . سرعت زیاد بود . فرشته دیگر نمی توانست چیزی را ببیند . فقط می رفت . با سرعت می رفت و قلبش تند تر می زد .

و به ناگهانی یک هبوط دردی را پشتش احساس کرد . سرعتش به صفر رسید . پسرک را گم کرد . صدای ضبط می امد اما فرشته دیگر حرکتی نداشت . سکون و سکوت بود و بس .

انگار که گیر افتاده باشد کمی دست و پا زد . اما مگر در خلاء بین زمین و هوا دست و پا زدن مفهومی داشت ؟

فرشته درد می کشید . دردی که تا به حال نچشیده بود . زهری که تلخیش را مار هم نمی فهمید . فرشته گیج شد .هنوز درد داشت . صدای گوش خراش دیگر نمی امد و خط سفید جاده

سر جایش ارام گرفته بود .

و  . . .

سال هاست که فرشته ای در جاده ای پر از درخت به یک تیر چراغ برق آویزان است . بال هایش بین سیم های برق و تلفن گیر کرده . 

اهالی نمی دانند که او چطور  آویزان یک تیر چراغ برق شده ست . او را برق نگرفته است اما ، فرشته به حجم یک رعد و برق سنگین است .

بال هایش دیگر طاقت سنگینی اش را ندارند اما این بار به ضمانت قلبش که هنوز به سفیدی خط جاده است او را تحمل می کنند  و مگر فرشته ای بی بال در اسمان پر از ابر معنی می دهد ؟

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

یا علی مدد . . . .


[ چهارشنبه 90/5/12 ] [ 2:55 صبح ] [ فلفل ] [ نظرات () ]
.: Weblog Themes By themzha :.

درباره وبلاگ

موضوعات وب
امکانات وب


بازدید امروز: 265
بازدید دیروز: 227
کل بازدیدها: 395639